سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرستوی مهاجر

مینویسم تا تن کاغذ من.... جمعه 86/6/2 ساعت 6:46 عصر

به نام خدای عشق

می نویسم تا تن کاغذ من جا دارد میخواهم از شقایق بنویسم ازعروج

 عشق از دلی که چون قایقی شکسته گرفتار گردابی خشمگین به دریایی

ساخته از باران دل بر کویر بی محبت دنیا.دنیا آه دنیای پر از دورنگی

پر از مردم مرد نما چون در کویر وبشکل سراب ....

روزی باتو پونه عاشق درزورق قلبم نشسته بودم وبسوی افق آرزوها

پیش می تاختیم  وچشمان زیبایت را نظاره میکردم ناگهان دسته ای از

شاپرکها درآسمان آبی نگاهت پدیدار شد وهر چه در وصل تو کوشیدم

تو بر ترک من اصرار ورزیدی ورفتی.......

دل دریا نیز از بی وفایی تو بغض کرد وامواج خروشان زورق قلبم را

در طوفان هجرت خرد کرد واکنون من مانده ام ویکزورق شکسته ویک

دنیا آرزوی کال وبوی شکو فه های گیلاس ویاس نگاهت.........ش


نوشته شده توسط: طوفان

برای تو که گذشتی زمن دوشنبه 86/4/11 ساعت 7:47 عصر

 

تمام کوچه های خاطره هنوز بوی عطر یاس تو می دهدو لحظه های

تلخ انتظاربا نسیم عطر تو روان را زنده میگرداندوصبر این جام زهر

را سرمیکشم شاید آرام آرام مثل یک شمع با سوز تو به پایان رسم ...

همه جا چون نسیم تو راحس میکنم وپنجره چشم چو میگشایم یاد تو

را با شبنم اشک باز می شویم وتو باز بوی عطر سیب میگیری یه

سیب سرخ به سرخی چشمان عاشق درشب یلدای فراق ...

فرهاد میشوم وبیستونی دگرمیسازم راستی تیشه ام کجاست تا برریشه

جدایی ونومیدی بکوبم واز تودرسخت ترین سنگها تمثال خواهم ساخت

گربر زمین می افتم وباز بر میخیزم عیب مکن که در دیده ام جزتصویر

تو نیست وهر جا وهر مکان تورا می بینم وگاهی چنان در تو گم میشوم

که بر مرز پیدا کردن خویشتن میرسم ومی یابم که تو کهکشانی ومن

سنگریزه ای فتاده پیش پای تو


نوشته شده توسط: طوفان


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

نام تو
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
5567


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

پرستوی مهاجر

:: لینک به وبلاگ ::

پرستوی مهاجر


:: آرشیو ::

تابستان 1386
بهار 1386



:: خبرنامه ::