سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرستوی مهاجر

برای تو که گذشتی زمن دوشنبه 86/4/11 ساعت 7:47 عصر

 

تمام کوچه های خاطره هنوز بوی عطر یاس تو می دهدو لحظه های

تلخ انتظاربا نسیم عطر تو روان را زنده میگرداندوصبر این جام زهر

را سرمیکشم شاید آرام آرام مثل یک شمع با سوز تو به پایان رسم ...

همه جا چون نسیم تو راحس میکنم وپنجره چشم چو میگشایم یاد تو

را با شبنم اشک باز می شویم وتو باز بوی عطر سیب میگیری یه

سیب سرخ به سرخی چشمان عاشق درشب یلدای فراق ...

فرهاد میشوم وبیستونی دگرمیسازم راستی تیشه ام کجاست تا برریشه

جدایی ونومیدی بکوبم واز تودرسخت ترین سنگها تمثال خواهم ساخت

گربر زمین می افتم وباز بر میخیزم عیب مکن که در دیده ام جزتصویر

تو نیست وهر جا وهر مکان تورا می بینم وگاهی چنان در تو گم میشوم

که بر مرز پیدا کردن خویشتن میرسم ومی یابم که تو کهکشانی ومن

سنگریزه ای فتاده پیش پای تو


نوشته شده توسط: طوفان


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

نام تو
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
5699


:: بازدیدهای امروز ::
9


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

پرستوی مهاجر

:: لینک به وبلاگ ::

پرستوی مهاجر


:: آرشیو ::

تابستان 1386
بهار 1386



:: خبرنامه ::