تمام کوچه های خاطره هنوز بوی عطر یاس تو می دهدو لحظه های
تلخ انتظاربا نسیم عطر تو روان را زنده میگرداندوصبر این جام زهر
را سرمیکشم شاید آرام آرام مثل یک شمع با سوز تو به پایان رسم ...
همه جا چون نسیم تو راحس میکنم وپنجره چشم چو میگشایم یاد تو
را با شبنم اشک باز می شویم وتو باز بوی عطر سیب میگیری یه
سیب سرخ به سرخی چشمان عاشق درشب یلدای فراق ...
فرهاد میشوم وبیستونی دگرمیسازم راستی تیشه ام کجاست تا برریشه
جدایی ونومیدی بکوبم واز تودرسخت ترین سنگها تمثال خواهم ساخت
گربر زمین می افتم وباز بر میخیزم عیب مکن که در دیده ام جزتصویر
تو نیست وهر جا وهر مکان تورا می بینم وگاهی چنان در تو گم میشوم
که بر مرز پیدا کردن خویشتن میرسم ومی یابم که تو کهکشانی ومن
سنگریزه ای فتاده پیش پای تو